جدول جو
جدول جو

معنی ده ملک - جستجوی لغت در جدول جو

ده ملک
(دِهْ مَ لِ)
دهی است از بخش راین شهرستان بم. واقع در شش هزارگزی شمال راین. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ده دله
تصویر ده دله
کسی که هردم دل به دیگری دهد، بی وفا، بلهوس، برای مثال شرح این بگذارم و گیرم گله / از جفای آن نگار ده دله (مولوی - ۱۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نه فلک
تصویر نه فلک
نه سپهر، نه آسمان
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دِ مَ لِ)
دهی از دهستان کله بوز است که در بخش مرکزی شهرستان میانه واقع است و 111 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ هََمْ)
دهی از بخش سوران است که در شهرستان سراوان واقع است و 200 تن سکنه دارد که از طایفۀ میرمرادزایی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(لُ/ لَ)
دهی از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 67هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و سه هزارگزی راه فرعی هرایجان به اردکان. کوهستانی، معتدل و مالاریائی. دارای 56 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گَ زِ مُ)
گز شایگان است و آن مقدار یک ارش و نیم است به چیزکی کم. (برهان) (آنندراج). رجوع به گز شایگان شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم، واقع در 67000گزی جنوب خاوری راین و 2000گزی راه شوسۀ بم به جیرفت. دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
ملقب به الجندی. حاکم شهر جند بود و در سال 432 هجری قمری خوارزم رااز دست اولاد آلتونتاش خوارزمشاه بیرون کرده. رجوع به تاریخ بیهقی چ سعید نفیسی ص 838، 837 و 830 و رجال حبیب السیر ص 110 شود.
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مَ)
دهی است از دهستان سربند بالا بخش سربند شهرستان اراک. واقع در 30هزارگزی جنوب باختری آستانه. داری 283 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ نَ مَ)
دهی است از دهستان ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند. واقع در 40هزارگزی گرمسار. آب آن از قنات و رود خانه تالیباف. سکنۀ آن 526 تن. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). قصرالملح. محلی در 39هزارگزی گرمسار میان یاتری و سرخ دشت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ نُ وَ)
دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقعدر 60هزارگزی جنوب باختری شیراز. سکنه 335 تن. آب آن از چشمۀ ماسوم. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ مَ حَ)
دهی است از دهستان نفت سفید بخش هفتگل شهرستان اهواز. واقع در 25هزارگزی شال باختری هفتگل و یکهزارگزی باختر راه شوسۀ هفتگل به نفت سفید، با 250 تن سکنه. آب آن از لولۀ شرکت نفت وراه آن شوسه است. چاه نفت دارد و ساکنین آن از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ مَ هََ)
دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 26 هزارگزی شمال الیگودرز و 14 هزارگزی خاور شوسۀ شازند به ازنا. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 500 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، لبنیات، چغندر، پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ سَ)
دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 130هزارگزی جنوب باختری شوسف. دارای 182 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. در این ده معدن مس و یاقوت هست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ عَ)
دهی است از بخش راور شهرستان کرمان. واقع در 7هزارگزی شمال باختری راور. سکنۀ آن 480 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مَکْ کی)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در9هزارگزی خاوری قلعه کلات مرکز دهستان. دارای 150 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. ساکنین از طایفه دشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ دِ لَ)
کنایه است از بیوفا و هرجایی و کسی که هر دم دل به دیگری دهد و او را بوالهوس خوانند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). کنایه از متلون مزاج است. (آنندراج). بلهوس. (غیاث) : ای ده دلۀ صددله دل یکدله کن، متردد و پریشان خاطر. (غیاث) ، آنکه هر لحظه به اعتقادی و کیشی باشد. (از برهان) (از ناظم الاطباء) ، کنایه از مردم دلیر و شجاع است. (از آنندراج) (از غیاث). شجاع و دلیر و دلاور. (ناظم الاطباء). بغایت دلیر. (شرفنامۀ منیری). شجاع و دلیر یعنی کسی که دل او به قدر ده تن باشد. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ دِ)
پریشان حالی. پریشان خاطری. اضطراب و دلواپسی. تشویش و نگرانی. (یادداشت مؤلف) : تا از هر جانب دوستان شادمانه شوند وحاسدان و دشمنان به کوری و ده دلی روزگار کران کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 72). و رجوع به ده دله شود
لغت نامه دهخدا
(رِ مُ)
پایتخت. دارالملک. مرکز فرمانروایی:
دار ملک خویش را ضایع چرا باید گذاشت
مر سپاهان را چرا کرده ست بر غزنین گزین.
فرخی.
، سرزمین:
نخستین بار گفتش کزکجایی ؟
بگفت: از دارملک آشنایی.
نظامی.
، کاخ. قصر:
کلید همه دارملک سلاطین
بزیرگلیم گدایی طلب کن.
خاقانی.
رجوع به دارالملک شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
ده کوچکی است از دهستان جندق و بیابانک بخش خور بیابانک شهرستان نائین که در 35 هزارگزی باختر خور، کنار راه جندق بخور واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 86 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، صنایعدستی زنان کرباس بافی و راهش فرعی است. دبستان و صندوق پست هم دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مُلْلا)
نام یکی از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرمشهر است. این دهستان در جنوب رودزهره واقع و محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و گله داری است و از 6 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده است. جمعیت آن در حدود 1600 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
گیاهی از تیره سوسنیها از دسته مار چوبه ها که ریشه اش خاصیت دارویی دارد. چون بگیاهان مجاور می پیچد ظاهرا با پیچکها اشتباه میشود. ساقه اش خاردار است بالکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده دلی
تصویر ده دلی
تشویش اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که هر دم دل بکسی دهد بلهوس، بیوفا، آنکه هر روز باعتقادی و کیشی باشد، شجاع دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو مله
تصویر دو مله
اصلاح نمودن میان قوم
فرهنگ لغت هوشیار
نه سپهر بعقیده قدما هریک از سیارات هفتگانه فلکی دارد ازین قرار فلک قمر (ماه) فلک عطارد (تیر) فلک زهره (ناهید) فلک شمس (آفتاب) فلک مریخ (بهرام) فلک مشتری (اورمزد) فلک زحل (کیوان) و بالاتر ازین هفت دو فلک دیگراست فلک اطلس یا فلک ثوابت فلک نهم یا فلک الافلاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده دلی
تصویر ده دلی
((دَ دِ))
تشویش، اضطراب
فرهنگ فارسی معین
روستایی از دهستان قرق گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
ماده سگ هر جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
در میانه ی کارها
فرهنگ گویش مازندرانی
ملایم، آب نیم گرم
فرهنگ گویش مازندرانی
شکمو
فرهنگ گویش مازندرانی
به حمام رفتن زائو، ده روز پس از زاییدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گلی خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی